Saturday, August 8, 2009

سیاست لعنتی و زندگی نکبتی

یک :حالم ازسیاست به هم می خورد و حالا راست افتادیم تو شرایطی که نوشتن از هر چیزی به جز سیاست به نظر بی معنی میاید! اه! لعنتی
دو: یک جمله خیلی خوبی از یک آدم خیلی خوبی که الان اصلا یادم نمی آید کی بوده می گوید که " وقتی مردم زیاد از سیاست حرف بزنند یعنی سیاست مدارها کارشان را خوب انجام نمی دهند" یا یک چیزی توی همین مایه ها! البته حتی همین جمله هم الان بسیار بی معنی به نظر میاید چون که ما اصلا توی مملکتمان سیاستمداردرست وحسابی نداریم که بخواهد کارش را خوب یا بد انجام دهد و برای همین مردم هر هفتاد، سی ، یا کسی چه می داند شاید از این به بعد هر ده سال یک بار باید انقلاب کنند تا اوضاع درست بشود . چنانکه بر عکس همه جای دنیا که جز عده معدودی ، کسی نمی داند که در مملکتش اوضاع چگونه است و چه کسی آن را اداره می کند، توی کشور ما -به غیر از عده معدودی که در حکومت یا در حواشی ان هستند -همه مردم می دانند که در مملکت چه می گذرد و اوضاع چگونه است.البته این در نوع خودش بسیار عجیب است و همین من را وادار می کند که فکر کنم یک روزی در دنیا تاریخ کشور من را به عنوان یک نمونه ویژه توی دانشگاه ها تدریس خواهند کرد
سه: من یک معمارم(!) و کارم ساختن خانه برای مردم است نه چیز دیگر! ولی این روزها انگیزه زیادی دارد در من زنده می شود که یک دور تاریخ مملکتم را از زمان چند سال مانده به انقلاب تا حالا بخوانم تا تهش را در بیاورم و بفهمم که کی به کی است و یا به عبارتی چطور شد که اینطور شد و بالاخره ما تا کی با دهانمان سرویس بشود تا بتوانیم یک جایی توی همان مملکت قراضه خودمان یک زندگی نیمه راحت داشته باشیم. اگر دسترسی به منابع لازم - که به نظر من بهترینش روزنامه های آن زمان است- داشتم در اسرع وقت این کار را می کردم ولی ندارم بنابراین فعلا به همان کار خانه سازی مشغول می شوم
چهار: حالا می خواهم مستقیما کمی امید به شما تزریق کنم و بگویم که درست است که من دارم حرص می خورم و شما هم دارید حرص می خورید ولی زیاد اعصاب خودتان را خورد نکنید! زندگی در آن نقطه جغرافیایی و تاریخی، هرچند که حرص آدم را در میاورد ولی یک خوبی بزرگ دارد و ان اینکه انقدر همه مان فکر کرده ایم و می کنیم که مغزمان دارد از توی دهن و دماغمان می زند بیرون و این یعنی تکامل و کسی چه می داند شاید بچه های ما باهوش تر از بچه های بقیه شهروندان دنیا از کار در بیایند و گل جدیدی به سرمان بزنند که قبلا کسی به سرمان نزده باشد

9 comments:

  1. سلام. ممنون از نوشتت. کاش بچه های ما هم باهوش نبودند، نخواستیم این همه هوش رو...

    ReplyDelete
  2. به نظر من شما از چند سال قبل از انقلاب مشروطه شروع کن خواندن که بفهمی کی به کی است چی به چی. بهرحال بد فکری نیست. هر وقت شروع به خواندن کردی بگو تا ما هم شروع کنیم بعد اینها خود پایه بحث های آینده می شود. هرچه آدم بیشتر بخواند و فکر کند و تحلیل کند احتمالا کمتر بازی می خورد

    ReplyDelete
  3. حالا فهمیدی کی راست می گه کی دروغ!؟ انوقت می خوای چه کار کنی؟

    ReplyDelete
  4. وقتی فهمیدم کی راست میگه و کی دروغ همان کاری رو می کنم که اونی که راست میگه می کنه...ولی سوالت جالبه. یه پست راجع بهش می ذارم. راستی خیلی خوبه که اسمتو برام بذاری. حتی اگه میشه مستعار تا نظراتی که تو هر پست میذاری به هم مربوط باشن

    ReplyDelete
  5. راستی شیوای عزیز! خدا نیاره اون روزو که به جای هوش و فهم آرزوی حماقت کنیم. ادمای احمق فکر می کنن شادن. شاد نیستن

    ReplyDelete
  6. merci az yaad-daashtet,
    na aslan aarezuye hemaaghat nadaaram,vali baraa hoosh ham sharaayete khaas niaaz hast,
    hamin ke aadamaaye ahmagh mitunan fekr konan ke shaadan, khodesh kolli ne'mate, mohem nist digaraan chi fekr mikonan, shaadan ya na...,
    albatte ta'rife kolli nemishe daad vaaghean ki ahmagh hast???!!!,

    ReplyDelete
  7. البته این در نوع خودش بسیار عجیب است و همین من را وادار می کند که فکر کنم یک روزی در دنیا تاریخ کشور من را به عنوان یک نمونه ویژه توی
    دانشگاه ها تدریس خواهند کرد
    .
    چند روز پیش، پیش امین بودم یه چند تا کتاب خریده بودم تو یه مشما بود امین نیگاه کرد تو مشما و گفت چقدر عقل خریدی؟
    از قضا یکی از کتابها ایران روح یک جهان بی روح بود که مصاحبه خبرنگار لوموند تو 1979 با فوکو هستش
    اونجا هم پر از تعجبه
    این جامعه برا فوکو یه کیس استادیه بی سر و تهه که با هیچ اصولی جور در نمیاد
    این جملتو دیدم یاد اون افتادم
    .
    ضمنا تبریک بابت اینکه همشهریتون ریس جمهور شده

    ReplyDelete
  8. 1- نیش نزن!حرصتم اینجا خالی نکن! همشهری من نیس
    2- مگه عقلم خریدنیه؟
    3- باید کتاب جالبی باشه. از اسمش می گم.ممنون از معرفی کتاب
    4- همین

    ReplyDelete
  9. خواسته بودی اسمم رو (حتی) مستعار بذارم، به جشم تا اونجایی که بتونم اینکارو می کنم، اما در مورد توضیحت خیلی صحبت می شه کرد، اگه خواستی پستی بذاری به این موارد عنایت داشته باشین:
    1.فکر می کنم تو سیاست اصلا به حق بودن یه جریان مهم نیست، چون درست بودن یه چیز وابسته به زمان وشرایطیه که مطرح می شه!؟
    2.تاحالا نشده راهی و برم که اکثریت مردم می روند، پس فقط من نباید تاریخم روبشناسم بلکه همه باید به یه جمع بندی برسند
    3. با توجه به اینکه همه به یک جمع بندی نمی رسند، اونم تو موضوعات بی سروته تاریخی، به نظرم مطالعه ی تاریخ راه حل خوبی نیست؟

    ReplyDelete