Saturday, December 5, 2009

باغ

روی وایت برد کوچکی که توی خانه داشتیم نوشته بود
غم نا امیدی من مگر ان زمانی بدانی * که برون روی ز باغی و گلی نچیده باشی
من برایش جواب نوشتم که
چو به باغ بر در آیی و گلی نچیده باشی* گل یاد و خاطر گل به روان کشیده باشی
نه گلی برای چیدن به جهان شکفته باشد* عجبم که تو چنان گل به کدام باغ دیده باشی
...
شانزده سالم بود. .. احمق بودم

5 comments:

  1. ای کاش شانزده ساله بودی و همچنان ... و امیدوار

    ReplyDelete
  2. موزیک خوب بود

    ReplyDelete
  3. نمیشه گفت احمق بودی
    واقعا نمیشه گفت

    از کجا معلوم الانمون احمق نباشیم

    ReplyDelete
  4. ممنون از تعریف (موزیک)!ا
    ...
    اون موقع احمق بودم
    از این نظر که نمی فهمیدم چی میگه
    الان احمقم همچنان
    برای این با اینکه همه اینها رو می دونستم
    بازم همونجایی هستم که اون بود

    ReplyDelete
  5. ممنونم از لطفت
    مخالف چرا؟ باعث افتخارِ

    ReplyDelete