یادمه اون موقع که منتظری رو گذاشتن کنار این فیلم روی پرده بود. حالا یادم نیست همون موقع بود یا چند وقت بعد ولی به هر حال خیلی جالب بود. تازگی دوباره تماشا کردمش. اگر گیر آوردین ببینین. هر چند که گیر اوردن فیلم های قدیمی تر سخت تره
Wednesday, December 23, 2009
Sunday, December 20, 2009
Tuesday, December 15, 2009
کانادا جون
مچ بند سبزی که ایرانی ها اینجا می اندازند دور دستشان روی اعصاب من است
اخر نه که برای کانادایی ها خیلی مهم است که توی مملکت ما چه می گذرد
نه که اگر بدانند چه می گذرد کمک می کنند که بهتر بشود
نه که می خواهند که وضع ما بهتر بشود
حالا بگو شمایی که خانه ات توی ریچموند هیل است
و وضعتان توپ است
و کانادا جون را خیلی دوست دارید
بیایید پول روی هم بگذارید یک کاری کنید .. یه چیزی را درست کنید یک جای مملکتان... اگر نمی خواهید برگردید از اینجا یک کاری کنید
ببین چند نفر جمع می شود
اصلا چند نفر ایرانی قابلیت این را دارد که یک جا جمع شود
ولی یک نفر هست که توی وبلاگش توی همان ایران کار قشنگی کرده
شرط می بندم که اثرش برای آینده ما از صد تا مچ بند سبز روی دست ایرانی های اینجا بیشتر باشد
این هم آدرسش
Saturday, December 12, 2009
قهرمان
آقای جامعه شناس بعد سخنرانی خواب آورش گفت که: بدبخت اون مملکتیه که قهرمان نداشته باشه
من داشتم فکر می کردم ما چی؟ ما که به تعداد کوچه های شهرمون قهرمان داشتیم؟ ما چرا بدبخت شدیم؟
Wednesday, December 9, 2009
افاضات
کی این شعرو گفته؟
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا ، عشق ، زمین مال من است
...
دو حالت داره: یا اصلا پاشو از مملکتش بیرون نذاشته بوده تو عمرش
یا یه چیزی مصرف کرده بوده
Saturday, December 5, 2009
باغ
روی وایت برد کوچکی که توی خانه داشتیم نوشته بود
غم نا امیدی من مگر ان زمانی بدانی * که برون روی ز باغی و گلی نچیده باشی
من برایش جواب نوشتم که
چو به باغ بر در آیی و گلی نچیده باشی* گل یاد و خاطر گل به روان کشیده باشی
نه گلی برای چیدن به جهان شکفته باشد* عجبم که تو چنان گل به کدام باغ دیده باشی
...
شانزده سالم بود. .. احمق بودم
Subscribe to:
Posts (Atom)