چشم هایم باز کنم یا نکنم؟
صورت رویایی توست که رنگ می گیرد پیش چشمانم
و صدای کودکانه ات که زنگ می زند در گوشهایم
صورت رویایی توست که رنگ می گیرد پیش چشمانم
و صدای کودکانه ات که زنگ می زند در گوشهایم
چشم هایم باز کنم یا نکنم؟
کاش تمام اینها کابوسی سهمگین بود
کاش خواب بیداری بود و بیداری خواب
کاش من بودم به جای تو و تو به جای من
کاش...
کاش تمام اینها کابوسی سهمگین بود
کاش خواب بیداری بود و بیداری خواب
کاش من بودم به جای تو و تو به جای من
کاش...
چشم هایم باز کنم یا نکنم؟
اینجا افتاده ام بی رمق و دیوانه
و آنجا توی دست های کوچک و نحیفت سوزن فرو می کنند
خون می گیرند
خون می زنند
قاشق های شربت
و مشت مشت قرص
و چشم های درشت و سیاهت که می گردد بین روپوش هاو دستکش های سفید
اینجا افتاده ام بی رمق و دیوانه
و آنجا توی دست های کوچک و نحیفت سوزن فرو می کنند
خون می گیرند
خون می زنند
قاشق های شربت
و مشت مشت قرص
و چشم های درشت و سیاهت که می گردد بین روپوش هاو دستکش های سفید
چشم هایم باز کنم یا نکنم؟
مانده ام به چه کار می آیم
وقتی درد را نشود تقسیم کرد
و زخم را نشود به امانت گرفت
آه که این مرز های لعنتی جسم چه بی معنیند
مانده ام به چه کار می آیم
وقتی درد را نشود تقسیم کرد
و زخم را نشود به امانت گرفت
آه که این مرز های لعنتی جسم چه بی معنیند
چشم هایم باز کنم یا نکنم؟
انگشتهای باریکت روی ارگ کوچکت می لغزد
تو می رقصی
و پاهای من می لرزد
و نمی دانم که با شجاعتم چه کرده ام که نمی یابمش
انگشتهای باریکت روی ارگ کوچکت می لغزد
تو می رقصی
و پاهای من می لرزد
و نمی دانم که با شجاعتم چه کرده ام که نمی یابمش
با اینهمه عجیب است که امید همین جاست
امید که پیش از این می گریخت از من
و عجیب که اینهمه دور بوده ام پیش از این و اکنون نزدیکم
و عجیب که درس های بزرگ را عاقبت از کوچک ترین می آموزم
و تو باید بدانی
که فاصله ها پیش تمام عشق ما هیچند
و عشق چیز عجیبی است
امید که پیش از این می گریخت از من
و عجیب که اینهمه دور بوده ام پیش از این و اکنون نزدیکم
و عجیب که درس های بزرگ را عاقبت از کوچک ترین می آموزم
و تو باید بدانی
که فاصله ها پیش تمام عشق ما هیچند
و عشق چیز عجیبی است
نابینایی که چشم هایمان را باز می کند به تمامی